دان
نویسه گردانی:
DʼN
دان . (ع اِ) تلفظ عامیانه ٔ اذن ، به معنی گوش . (دزی ج 1 ص 420). در تداول عامه ٔ عراق ذان گفته میشود.
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تلخ دان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بازیافت است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 120تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
پیش دان . (نف مرکب ) پیش داننده . که از پیش داند. پیش بین .
پیه دان . (اِ مرکب ) روغن دان . || ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آس...
چمه دان . [ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) ترکی شده ٔ جامه دان . همان «جامه دان » است که در لهجه ٔ ترکی بدین صورت تلفظ شود. جای نهادن جامه ها، بخصوص در...
چنه دان . [ چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف چینه دان یعنی ژاغر و حوصله ٔ پرندگان . رجوع به چینه دان شود.
نان دان . (اِ مرکب ) جای نان . صندوق یا سبدی که نان در آن نهند. نان دانی . رجوع به ناندانی شود.
نیک دان . (نف مرکب ) نحریر. (السامی ) (ملخص اللغات ) (یادداشت مؤلف ). حاذق . استاد. علامه . دانا. (یادداشت مؤلف ). بسیاردان : دلارام گفت ای شه...
هنگ دان . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنگان شهرستان بوشهر. دارای 100 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خرما و انار و میوه ...
نفت دان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) ظرف نفت . مخزن کوچکی که در آن نفت ریزند. || جای نفت در ابزار نفت سوز. مخزن نفت بخاری و چراغ نفتی و امثال ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.