دان
نویسه گردانی:
DʼN
دان . (اِخ ) اسم شهری که تفصیل بنای آن ذیل ماده ٔ قبل مذکور گردید موقعش در طرف شمالی زمین بنی اسرائیل در قسمت نفتالی در دامنه ٔ کوه حرمون نزدیک به تل القاضی میباشد پادشاه آشوریه به این شهر دست یافت (اول پادشاهان 15: 20) یربعام نیز گوساله ٔ زرین رادر آن برپا نموده . (اول پادشاهان 10:29) (عاموس 8:14) عبادت بت را رواج داده در حالیکه قبل از یربعام هم بدان مشغول بودند (داوران 18:17-17؛ و 24-31) و ازقرار معلوم دائره ٔ تجارتش وسیع بوده و بواسطه ٔ اینکه بر حدود واقع بود انبیاء در نبوات خود بدان اشاره فرموده اند. (ارمیا 4:5 و 8:16) (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
گرگ دان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه . دارای 1...
فشنگ دان . [ ف ِ ش َ ] (اِ مرکب ) جعبه ٔ مخصوصی که فشنگها را در آن چینند یا چیزی مانند کمربند است که روی آن پارچه یا چرم پاره ای خانه خانه ...
فلفل دان . [ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن فلفل ریزند. از: فلفل + دان ، پساوند مکان .
عینک دان . [ ع َ / ع ِ ن َ ](اِ مرکب ) قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک . رجوع به عینک شود.
برگه دان . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) جای قرار دادن برگه ها. این کلمه بجای کلمه ٔ فیشیه ۞ پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ).
دخمه دان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دخمه گاه . شهر مقابر.
روغن دان . [ رَ / رُو غ َ] (اِ مرکب ) ظرف روغن و حقه ٔ روغن . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن روغن نگه دارند. (آنندراج ). مدهن . قرز.(منتهی الار...
سرمه دان . [ س ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج ). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین )...
سفوف دان . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه سفوف در آن نهند : ای طبیب از سفوف دان کم کن کو نقوعی که در میانه خورم . خاقانی .رجوع به سفوف شود.
سوخت دان . (اِ مرکب ) جائی که مواد سوختنی ریزند. آنجا از نانوائی که گون و هیمه گرد کنند. جای گون و هیمه در دکان نانوایی . (یادداشت به خط ...