داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن الخضر الداودی الضریر الملهمی البغدادی . مکنی به ابوسلیمان . قاری و ادیب بود. آن را بروایات بر ابی الحسن علی بن عساکر بطایحی و ابی الفضل احمدبن محمدبن شفیف خواند. در ادب چیرگی یافت و به شعر ابی العلاء معری حریص بود و بسیاری از آن را از برکرد و بهمین جهت نزد مردمان آماج تیر اتهام فساد عقیدت قرار گرفت . در بغداد به سال 615 درگذشت . از اشعار او چند بیتی را یاقوت در معجم الادباء نقل کرده است . رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 191 شود.
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن موسی اودنی . کتابی راجع به فضائل قرآن نوشته است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن مهران بغدادی مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
داود.[ وو ] (اِخ ) ابن میکائیل سلجوقی جغری بیک . مکنی به ابوسلیمان برادر طغرل بیک مؤسس سلسله ٔ سلجوقیان است وبفرمان برادر حکومت خراسان دا...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن نصر (یا نصیر) طائی کوفی مکنی به ابوسلیمان زاهد عابد محدث است و به سال 162 هَ . ق . درگذشته . رجوع به داود طائی شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ناصر اغبری موصلی معروف به طبیب الدولتین . او راست : نهایةالادراک و الاغراض من الاقرباذنیات (من القرابادینات ؟). این ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن نصیرالطائی . رجوع به داود طائی شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن هبولةالسلیحی . وی بدست ابن قارب معاویةبن حجیر کشته شده است . (العقد الفرید ج 3 ص 323 و 356).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یحیی بن الیمان متوفی بسال 240 هَ . ق . (العقد الفرید ج 2 ص 95 و 96 و 262).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یزید (بنا بگفته ٔ ابن اثیر در الکامل ) یا ابن بشرمهلبی (بگفته ٔ تاریخ سیستان ) از بزرگان اوایل عهد عباسی است . در تاریخ...
داود. [ وو ] (اِخ )ابن یزید الاودی مکنی به ابویزید محدث و تابعی است .