داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن الخضر الداودی الضریر الملهمی البغدادی . مکنی به ابوسلیمان . قاری و ادیب بود. آن را بروایات بر ابی الحسن علی بن عساکر بطایحی و ابی الفضل احمدبن محمدبن شفیف خواند. در ادب چیرگی یافت و به شعر ابی العلاء معری حریص بود و بسیاری از آن را از برکرد و بهمین جهت نزد مردمان آماج تیر اتهام فساد عقیدت قرار گرفت . در بغداد به سال 615 درگذشت . از اشعار او چند بیتی را یاقوت در معجم الادباء نقل کرده است . رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 191 شود.
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
داوود. (اِخ ) (لوئی نیکلا) دوک درستد و پرنس اکموهل و مارشال فرانسه . متولد 1770 و متوفی به سال 1823 م . وی یکی از بهترین سرداران ناپلئون ...
دعود. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَعد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعد شود.
داود رحمانی (۱۳۲۴ – ۲۸ مهر ۱۴۰۰) معروف به حاج داود، نخستین رئیس زندان قزلحصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بود. زندگینامه[ویرایش] وی متولد سال ۱۳۲۴ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
داوود هرمیداس باوند (زادهٔ ۱۹ آبان ۱۳۱۳ در سوادکوه – درگذشتهٔ ۲۱ آبان ۱۴۰۲) دیپلمات، استاد حقوق بینالملل و روابط بینالملل و رئیس هیئت رهبری و سخنگوی...
در افسانه های عرب آمده است که چون مردی از بنی زهره 1 عاشق میشد، راز خود را پنهان میکرد و درد عشق را آن قدر در دل نگاه میداشت که او را از پای در می...