داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن الخضر الداودی الضریر الملهمی البغدادی . مکنی به ابوسلیمان . قاری و ادیب بود. آن را بروایات بر ابی الحسن علی بن عساکر بطایحی و ابی الفضل احمدبن محمدبن شفیف خواند. در ادب چیرگی یافت و به شعر ابی العلاء معری حریص بود و بسیاری از آن را از برکرد و بهمین جهت نزد مردمان آماج تیر اتهام فساد عقیدت قرار گرفت . در بغداد به سال 615 درگذشت . از اشعار او چند بیتی را یاقوت در معجم الادباء نقل کرده است . رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 191 شود.
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن جمهور کاتب . بعربی شعر سروده است و دیوانی دارد. (الفهرست ابن الندیم ).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن بن ابوهاشم داود. از شرفاء مکه است . در حدود قرن دوم هَ . ق . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 601).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن بن عقیل ، برادرزاده ٔ ابوعقیل شریح بن عقیل بن رجأبن محمدالبیهقی مردی عالم بود. (تاریخ بیهق ص 138).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن جزایری . محدث است . رجوع به کتاب نجوم السماء ص 189 و روضات الجنات ص 556 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حصین از قدماء محدثین است . (کلام شبلی ص 23).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی . از امراء بنی حمدان و از شجاعان روزگار بوده است و بوی در شجاعت مثل زدندی . حاکم موص...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حنین بن اسحاق . وی و همچنین پدرش حنین و برادرش اسحاق پزشکان نامدارند. اما بگفته ٔ ابن ابی اصیبعه داود شهرتی چنانکه ...
داود. [ وو] (اِخ ) ابن خالد مکنی به ابوسلیمان . از رواة است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن خلف الاصفهانی مکنی به ابومحمد. جد داودبن علی بن داود فقیه مشهورست . و نیز رجوع به العقد الفرید ج 4 ص 270 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن دیلم از مشاهیر پزشکان عرب و رئیس الاطباء معتضدباﷲ بوده است و نزد وی حرمت و اعتبار بسیار داشته و مورد احسان وی قرار م...