داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن جراح . جد ابوالحسن علی بن عیسی و او کاتب مستعین خلیفه ٔ عباسی بود و کتاب التاریخ و اخبار الکتاب از اوست . (از الفهرست ابن الندیم ). و نیز او راست : الجامع الکبیر فی اخبار الامم . صاحب عقدالفرید نام وی را در عداد کسانی که در نویسندگی طبعی ندارند و بغیر استحقاق برخود بسته اند آورده است . (العقد الفرید ج 4 ص 256).
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
داوود. (اِخ ) (لوئی نیکلا) دوک درستد و پرنس اکموهل و مارشال فرانسه . متولد 1770 و متوفی به سال 1823 م . وی یکی از بهترین سرداران ناپلئون ...
دعود. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَعد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعد شود.
داود رحمانی (۱۳۲۴ – ۲۸ مهر ۱۴۰۰) معروف به حاج داود، نخستین رئیس زندان قزلحصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بود. زندگینامه[ویرایش] وی متولد سال ۱۳۲۴ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
داوود هرمیداس باوند (زادهٔ ۱۹ آبان ۱۳۱۳ در سوادکوه – درگذشتهٔ ۲۱ آبان ۱۴۰۲) دیپلمات، استاد حقوق بینالملل و روابط بینالملل و رئیس هیئت رهبری و سخنگوی...
در افسانه های عرب آمده است که چون مردی از بنی زهره 1 عاشق میشد، راز خود را پنهان میکرد و درد عشق را آن قدر در دل نگاه میداشت که او را از پای در می...