داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو] (اِخ ) ابن سرابیون (یا سرافیون ) باجرمی . طبیب دربار موسی الهادی خلیفه ٔ عباسی است . رجوع به ابوقریش صیدلانی شود وی از اطبائیست که مطالب طبی را از زبان سریانی و عربی نقل میکرده است . پدرش سرابیون و برادرش یوحنا نیز در این باب سعی ها داشته اند. و نیز رجوع به تاریخ الحکماء القفطی ص 329 و 384 و 431 و قاموس الاعلام ترکی و عیون الانباء ج 1 ص 109 و 126 و 131 و 171 و174 و 175 و 256 و تاریخ علوم عقلی ص 47 و 53 شود.
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمرالبصیر (شیخ ). مشهور به داود انطاکی یا ضریر انطاکی . یا داود ضریر. یا داود انطاکی اکمه . طبیب نزیل مصر از مشاهیر پزشک...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمربن سلیمان فارسی . او راست : «کشف البلاغة».
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمربن هبیرة. ابن المقفع فرزانه ٔ نامی در آغاز دبیر وی بوده است برای امور کرمان . (الورزاء و الکتاب ص 75).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمر شاذلی مکنی به ابوسلیمان . نزیل اسکندریه . متوفی به سال 732 هَ . ق . او راست : الرسالة المرضیة فی شرح دعاء الشاذل...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمرو. تابعی است و محدث . (المصاحف ص 52).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمروالضبی محدث است و از احمدحنبل روایت دارد. (مناقب الامام احمدبن حنبل ص 85).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمروبن سعید از کتاب دیوان رسائل بعهد هشام بن عبدالملک خلیفه ٔ اموی است . (از الوزراء و الکتاب ص 41).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عیسی بن سلیمان غازی . همان کسی است که علی بن موسی الرضا(ع ) امام هشتم شیعیان در قزوین بسرای او فرود آمده است و ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عیسی بن فلیته . از شرفاءمکه است . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 599).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عیسی بن محمدبن ابی هاشم . امیر مکه بوده و امارت میان او و برادرش مکثر دست بدست میگشته و گاه این و گاه آن امیر بو...