داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس العباسی . عم سفاح خلیفه ٔ عباسی . مردی فصیح و خطیب و از بزرگان نهضت ضد خلفای اموی است . و پس از استقرار سفاح بر خلافت ، ویرا نخست حاکم کوفه کرد و پس از اندک مدتی بحکومت حرمین (مکه و مدینه ) و یمن و یمامه و طائف فرستادو داود در 133 هَ . ق . بمدینه درگذشت . گفتار و خطب وی بسیار مرویست . و رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 194 و 201 و 205 و 206 و البیان و التبیین ج 1 ص 263 و الاعلام زرکلی و ضحی الاسلام ج 3 ص 283 و 284 و عیون الاخبار ج 2 ص 252 و تاریخ گزیده چ اروپا ص 287 شود.
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان الصانع البصری . مکنی به ابوسلیمان تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داود مکنی به ابوسلیمان وکیل القضاة. محدث است و از حاجب و احمدبن موسی انصاری و غیره روایت حدیث دارد. (ذ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داود اصفهانی مکنی به ابوسلیمان محدث است . (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 313).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان بن قتلمش بن اسرائیل بن سلجوق . وی بفرمان ملکشاه حکومت روم یافت و تا زمان غازان خان پادشاهی آنجا در خاندان ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان مالکی مکنی به ابی الجواد متوفی به سال 863 هَ . ق . او راست : شرح بر المجموع فی علم الفرائض شیخ ابی عبداﷲ ش...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سوار. ابوحمزه . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن شبیب . مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن صالح . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن طلحةبن هرم . و طلحه قاضی مدینه بود بروزگار سلیمان بن عبدالملک خلیفه ٔ اموی . و او را با خالدبن عبداﷲ قسری داستانی است ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن طهمان البیهقی . از فحول علماء و شعراء و کاتب نصربن سیار بوده است اما نهانی با یحیی بن زیدبن زین العابدین براه اخلاص...