داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود.[ وو ] (اِخ ) ابن میکائیل سلجوقی جغری بیک . مکنی به ابوسلیمان برادر طغرل بیک مؤسس سلسله ٔ سلجوقیان است وبفرمان برادر حکومت خراسان داشت . مردی عالم و عادل و صاحب خبر بود و در محاربات خاندان خود با آل سبکتکین کوششها کرد و به سال 451 هَ . ق . درگذشت . برای اطلاع بیشتر رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 200 و اخبارالدولة السلجوقیة ص 4 5 و 7 - 10، 13، 17، 18، 22، 26، 29، 33، 85 و 194 و تاریخ سیستان و تاریخ بیهقی شود.
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
حاجی داود. (اِخ ) نام محلی است در مشرق شط فرات ، در مقابل جوادیه .
حیات داود. [ ح َ وو ] (اِخ ) نام موضعی است در ناحیه ٔ شمال خلیج فارس . رجوع به جغرافیای غرب ایران شود. نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش ...
تخت داود. [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام کوهی در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (از آنندراج ذیل تخت حیران ) : نه منظر اختران مسعودا...
باب داود. [ ب ِ وو ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد بیت المقدس است . (عقدالفرید چ مصر 1359 ج 7 ص 298).
ابن داود. [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) تقی الدین حسن بن علی بن داود حلی . از بزرگان فقهای شیعه ، شاگرد سید ابن طاوس و محقق و ابن جهم . کتاب او در عل...
ابن داود. [اِ ن ُ وو ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن داود قمی .وفات 378 هَ .ق . محدث و فقیه شیعی . از قم به بغدادرفته و در آنجا بترویج حدی...
اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ).
نغمه داود. {نَ مِ} آوای زشت ///////////////////////////////// چو گُوساله سَوار شود بَر هوا وار سِحَر که غارت دَر آیَد به نَغمه اسکندر ////////////////...
دکان داود. [ دُک ْ کا ن ِ وو ] (اِخ ) دخمه ای است نزدیک سرپل زهاب در سنگ در اینجا صورت مردی برجسته در سنگ کنده شده ، این مرد لباس مادی ب...
خلیفه داود. [ خ َ ف ِ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. دارای یکصد و ده تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن ...