اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داوود

نویسه گردانی: DʼWWD
داوود. (اِخ ) ۞ رجوع به داود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ابن داود. [اِ ن ُ وو ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن داود قمی .وفات 378 هَ .ق . محدث و فقیه شیعی . از قم به بغدادرفته و در آنجا بترویج حدی...
اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ).
داود الاسود. [ وو دُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ ) او را پنجاه ورقه شعرست . (فهرست ابن الندیم ).
نغمه داود. {نَ مِ} آوای زشت ///////////////////////////////// چو گُوساله سَوار شود بَر هوا وار سِحَر که غارت دَر آیَد به نَغمه اسکندر ////////////////...
یوسف داود. [ س ُ وو ] (اِخ ) ملقب به اقلیمیس (1245-1307 هَ . ق .). ابن داودبن بهنام . دانشمند و عالم به زبان و ادب عرب و تاریخ قدیم و اصل...
داود المؤید. [ وو دُل ْ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) چهارمین از رسولان است به یمن . 696 - 721 هَ . ق .
داود النواجد. [ وو دُن ْ ن َ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به العقد الفرید ج 3 ص 166 شود.
خلیفه داود. [ خ َ ف ِ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. دارای یکصد و ده تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن ...
داود مهلبی . [ وو دِ م ُ هََل ْ ل َ ] (اِخ ) بشر. (و بگفته ٔ ابن اثیر در الکامل : داودبن یزید) از بزرگان عهدهارون الرشید بود. و هارون سیستان او را...
داود میانه . [ وو ن َ ](اِخ ) از امیران هندوستان است بعهد سلطان جلال الدین محمداکبر. (قرن دهم هَ . ق .). (تاریخ شاهی ص 172).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.