اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دایی

نویسه گردانی: DʼYY
دایی . (اِ) دائی . خال . برادر مادر. خالو. دای . مربرار :
ام و اب و خواهر و برادر چه شدند
کو عمه و عم و خاله و دایی کو.

تأثیر.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دایی[۱] (به عربی: دای) لقبی تُرکی[۲][۳] و عنوان اشرافی بود که به حاکمان پادشاهی الجزایر عثمانی، طرابلس و تونس تحت سلطه امپراتوری عثمانی از سال ۱۶۷۱ به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دایی قزی . [ ق ِ ] (اِ مرکب ) دائی قزی (از: دایی فارسی که بتخفیف در تلفظ عامه دای نیز گفته شود + قز ترکی به معنی دختر + یاء نسبت ). دائی قز...
دایی اقلی . [ اُ ] (اِ مرکب ) (از: دائی فارسی که بتخفیف درتلفظ عامه دای گفته شود + اقلی ترکی به معنی پسر + یاء نسبت ). دای اقلی . پسردایی ....
دائی . (اِ) برادرِ مادر. خال . خالو. مِربِرار. آبو. آبی : برِدائی نیک پی شو یکی همی باش نزدیک او اندکی ترا گر ببیند بدینگونه خال ز روی تو گیرد...
دائی چی . (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال باختر دورود. کنار راه مالرو همیانه به چنار خاتون . ...
دائی چی . (اخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 18هزارگزی باختر کرمانشاه و جنوب راه فرعی سراب به نیلوفر. ...
دائی قزی . [ ق ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از «دائی »، به معنی برادر مادر و«قز»، به معنی دختر (ترکی ) و یاء نسبت ، دختردائی .
ازن دائی . [ اَ زَ ] (اِ) قسمی انگور.
دره دائی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقعدر 42هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو ارجنگ به چ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۷/۱۰/۱۷
0
2

ریشۀ واژه های دایه و دایی ریشۀ اوستایی دا (یاری و نگهبانی) برای دایه و دایی مناسب می افتد. दया f. dayA sympathy


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.