اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دبر

نویسه گردانی: DBR
دبر. [ دُ ب ُ ] (ع اِ) پس . (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، ادبار. (مهذب الاسماء). ج ، دبور. (منتهی الارب ) (غیاث ). مقابل قبل ، پیش . (مهذب الاسماء). دُبر. (منتهی الارب ). کون . اندام پس . مجازاً مقعد. (غیاث ). نشین .نشستگاه . نشیمن گاه . عضرط [ ع ِ رِ / ع َ رَ ] . تینة.جعماء. (منتهی الارب ). مفسا. قین . ماتحت . پیزی . هرچه بتر. بن مردم . سافله . انجیره . شرم . اندام پسین . پس مردم . بنودة. جوانة. مِنتَحَة. مِنتَجَة. (منتهی الارب ). نباغة. الیة. نبور. نباجة. وجاء. (بحر الجواهر). وباغة. منشجة. (بحر الجواهر). سته . جار. جباعة. پشت .اندام پسین . اِست . عواء. (منتهی الارب ) :
رایحه ٔ جنت ز بینی یافت حر
رایحه ٔ بینی کی آید از دبر.

مولوی .


سعدانة؛ حلقه ٔ دبر. (از منتهی الارب ). || پشت . (غیاث ) (منتهی الارب ). پس هر چیز. نقیض قبل . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). دُبر. (غیاث ) :
در پذیرفتن اسلام به سی سال زدند
غازیان در دبر دیر خدایت تکبیر
غازیی هست که تکبیر نگوید هرگز
بدر دیر به تصحیف تو آید شبگیر.

سوزنی .


|| آخر هر چیز. دُبر. (منتهی الارب ). ج ، ادبار. دبور. (مهذب الاسماء).
- دبر الشهر ؛ آخر ماه . (منتهی الارب ). و رجوع به دُبر شود.
- دبراللیل ؛ آخر شب .
|| گوشه ٔ خانه . دُبر. (منتهی الارب ). || بز نراخته ٔ سه یا چهار ساله . (در تداول مردم گناباد خراسان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دبر. [ دُ ب ِ ] (اِخ ) دبرها طایفه ای از طوایف یونانی بوده اند، در حدود شهر ستریمون و آکانت یونان میزیسته اند بهنگام لشکرکشی خشایارشا به آتن ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.