دبش
نویسه گردانی:
DBŠ
دبش . [ دِ ] (ص ) گس . صاحب مزه ٔ مرکب از ترشی و گسی . گس به ترشی مایل . لب ترش . زبان گز. لب گز. قابض . ترش وشیرین . لب ترش با کمی تلخی . طعمی مرکب از تلخی و ترشی . مزه ٔ گس که دهانرابهم کشد. قبض . طعم میان شیرینی و ترشی . با کمی ترشی و کمی گسی چنانکه شرابی دبش یا چای دبش . ترشی گس . بَشِع. که بترشی زند و گسی : این شراب کمی دبش است ، و غالباً با این کلمه از مزه ٔ شراب و امثال آن تعبیر کنند. || مردی دبش ؛ کامل . آمیخته از تجارب و صفات : فلان از جاهلهای دبش است ؛ مجرب و کامل است .
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دبش . [ دَ ] (ع مص )پوست بازکردن . || خوردن . (منتهی الارب ).
دبش . [ دَ ب َ ] (ع اِ) متاع و کالای خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || متاع ردی خانه . (منتهی الارب ).
دبش . [ دَ ب ِ ] (ع ص ) ۞ بزرگ . کلان . ستبر. || خطیر. مهم . || نخاله . (دزی ج 1 ص 423).
دبش . [ دَ ] (ع اِ) ۞ نخاله ٔ گچ . سقط. سنگ و کلوخ . کلوخ . قطعات ریز دیوار ویران . سقط و نخاله ٔ دیوار ویران شده . (دزی ج 1 ص 423).