دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه
ده چین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنه ٔ آن 155 تن . آب ...
ده حاجی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. واقع در 5هزارگزی جنوب قدمگاه . دارای 141 تن سکنه است . (از...
ده حاجی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 9هزارگزی جنوب نیشابور. دارای 105 تن سکنه است . آب آ...
ده حاجی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد. واقع در 32هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 313 سکنه است . آب آن از قنات ...
ده پنج . [ دَه ْپ َ ] (اِ مرکب ) نصف یک قسمت از پنج قسمت . || (ص مرکب ) زرپست و قلب و ناسره . (ناظم الاطباء). زرقلب و بد. (لغت محلی شوشت...
ده بزی . [ دِه ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هشت هزارگزی شمال باختری دوست محمد. سکنه ٔ آن 261 تن می باشد....
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از...
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری الیگودرز، دارای 199 تن سکنه...
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوند نور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 34هزارگزی شمال خاوری شاه آباد. سکنه ٔ آن 135 تن . ...
ده پهن . [ دِه ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 7هزارگزی شمال خاوری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 400 تن . آب آن از...