اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دحیم

نویسه گردانی: DḤYM
دحیم . [ دُ ح َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ابراهیم . رجوع به عبدالرحمن بن ابراهیم بن عمرو... و رجوع به الاعلام زرکلی شود. || لقب قاضی ابوسعید عبدالرحمن است . (سمعانی ). رجوع به ابوسعید عبد الرحمن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دهیم . [ دِ ] (اِ) مخفف دیهیم . دیهیم و تاج و افسر پادشاهان ایران . (ناظم الاطباء). رجوع به دیهیم شود.
دهیم . [ دُ هََ ] (ع اِ) سختی . || بلا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (ص ) مرد گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
افتس دهیم . [ ] (اِخ ) (تخم خونریزی ) و فس دمیم هم خوانده شده و بگمان فاندیفلد خرابه ایست که فعلاً در وادی سنط واقع به دمیم مشهور است ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.