اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دخش

نویسه گردانی: DḴŠ
دخش . [ دَ ] (اِ) ابتدا کردن کار باشد. گویند دخش بتو است ؛ یعنی نخستین معامله با تست . (فرهنگ اسدی ). آغاز و ابتدا بود. (جهانگیری ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). آغاز کار. (شرفنامه ٔ منیری ). ابتدا و آغاز کار و معامله با کسی باشد. (برهان ). ابتدا کردن بود. (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سفته . دشت : دخش کردن ؛ دشت کردن . (یادداشت مؤلف ). آغاز کار و معامله با کسی . (فرهنگ فارسی ) :
من عاملم و تو معاملی
وین کار مرا با تو بود دخش .

فرالاوی .


تو عاشقم و از همه خوبان زمانه
دخشم بتو است ارجو کم نیک بود فال ۞ .

فرالاوی .


|| (ص ) تیره و تاریک . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا):
بپوش و بنوش و بناز و ببخش
مکن روز با تاج و با تخت دخش .

فردوسی (از جهانگیری ).


بکن آنچه خواهی و دیگر ببخش
مکن بر دل ما چنین روز دخش ۞ .

فردوسی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
دخش . [ دَ خ َ ] (ع مص ) آگنده گوشت شدن . (از اقرب الموارد). سطبر و درشت شدن . پرگوشت شدن . (آنندراج ).
دخش . [ دُخ ْ خ َ ] (ع اِ) نوعی از ماهی بگفته ٔ ابن سیده ، یا همان «دخس » است . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.