 
        
            در
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DR
    
							
    
								
        در. [ دَرر ] (اِخ ) آبگیریست  در دیار بنی سلیم . آب  آن  در تمام  بهارگاه  بماند. (معجم  البلدان ). پارگینی  است  به  دیار بنی سلیم . (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        زَهوار در رفته. زوار در رفته (رجوع شود به «زوار»). سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان: یک کالسکۀ زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته.  (منبع: لغتنام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قشلاق  سرمه در. [ ق ِ س ُ م َ دَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  کمازان  شهرستان  ملایر در 24 هزارگزی  جنوب  ملایر و 9 هزارگزی  جنوب  راه  شوسه ٔ ملایر به  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گربه  در انبان . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَ اَم ْ ] (اِ مرکب ) مکر. حیله  : با این  همه  نگشتی  هرگز فریفته چون  دیگران  به  گربه  در انبان  روزگار. انوری .کن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لگد در کار زدن . [ ل َ گ َ دَ زَ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از بر هم  کردن  کار است . (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باد در سر کردن . [ دَرْ س َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از مغرور ومتکبر شدن .  ۞  (آنندراج ): وهرچند رکاب  عالی  زودتر حرکت  کند سوی  خراسان  بهتر که ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باد در سر بودن . [ دَرْ س َ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  ازمغرور و متکبر بودن . (آنندراج ). رجوع  به  باد در زیردامن  داشتن  و باد در کلاه  بودن  و باد در ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خرد در خط بودن . [ خ ِ رَ دَ خ َ دَ ] (مص  مرکب ) رای  و عقل  و هوش  در قید بودن . (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ).