دراج
نویسه گردانی:
DRʼJ
دراج . [ ] (اِخ ) نام شهر اپیدامنوس در آرناؤودستان . قصبه و ناحیه ای در ساحل دریای آدریاتیک در یوگسلاوی . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دراج . [ دُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، در 29هزارگزی شمال باختری قره آغاج و هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ م...
دراج . [ دُرْ را ] (ع اِ) مرغی است رنگین مانند تذرو ۞ . طراج . دراجه . ابوشعیب . ابوالحجاج . ابوخطار. (صبح الاعشی ). ابوضبه . (المرصع). پورنر. (...
دراج . [دَرْ را ] (اِخ ) ابن سمعان . ابوالسمع. تابعی است .
دراج . [ دَرْ را ] (اِخ ) ابوالحسین سعیدبن حسین ، به این نسبت معروف شده است . (الانساب سمعانی ).
دراج . [دَرْ را ] (ع ص ) سخن چین . || بسیارنده و درج کننده . || (اِ) خارپشت . (منتهی الارب ).
دراج . [ دَ ](اِخ ) ابن زراعه ٔ شبابی ، امیر مکه . (منتهی الارب ).
ابْنِ دَرّاج، ابوعمر احمد بن محمد قَسطَلّى (347-421ق/ 958-1030م)، شاعر و کاتب اواخر عصر امویان اندلس و اوایل دورة ملوکالطوایف در آن سرزمی...
ربیعةبن دراج . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ دُرْ را ] (اِخ ) ابن عنس بن وهبان بن وهب بن حذاقةبن جمح قرشی جمحی ... از صحابه بود. در غزوه ٔ بدر شرکت کرد و...
ابوالحسین دراج . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ دَرْ را ] (اِخ ) شاگرد ابراهیم خواص . او درک صحبت ابوعمرو دمشقی و ابوعمران مزین کرده است . وفات وی به...