درب
نویسه گردانی:
DRB
درب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور باغ ملک و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه . آب آن از رودخانه ٔ ابوالعباس و راه آن مالرو است . ساکنان آن از طایفه ٔ جانکی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
درب . [ دَ ] (ع اِ) ۞ دروازه ٔ فراخ ازکوچه ٔ خرد. (منتهی الارب ). در بزرگ کوچه . (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب (ص 153) گوید: اصل «در...
درب . [ دَ ] (اِخ ) بمناسبت دروازه ٔ شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است ، چنانکه درب ری ، درب...
درب . [ دَ رَ ] (ع مص ) خوگر شدن به چیزی . (از منتهی الارب ). خوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعتیاد. (از اقرب الموارد). || حریص گشتن . (از ...
درب . [ دَ رَ ] (ع اِ) هر راه نافذ که از آن به روم و آسیای صغیر روند. (ناظم الاطباء). درب . و رجوع به دَرْب شود.
درب . [ دَ رِ ] (ع ص ) صفت است مصدر دَرَب را. (از اقرب الموارد). معتاد و خوگر. || حریص و آزمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به دَرَب شود.
درب . [ دُ رُب ب ] (ع اِ) ماهیی است زردرنگ . (منتهی الارب ). ماهیی است زردرنگ ، چنانکه گویی زراندوده است . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
درب . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به نهاوند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به یمن که گویا در ذی مار باشد. (از معجم البلدان ) ...
درب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه . آب آن...
درب ده . [ دَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 30هزارگزی باختر الشتر و 14هزارگزی باختر راه شوسه ٔ...
درب سر. [ دَ س َ ] (اِخ ) نام محلی در 52 هزارمتری ساوجبلاغ میان کرده کرد و حیدرآباد. (یادداشت مرحوم دهخدا).