اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دردکش

نویسه گردانی: DRDKŠ
دردکش . [ دُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دردکشنده . کشنده ٔ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست . (ناظم الاطباء). دردنوش . دردآشام :
من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته .

خاقانی .


دُرد غم بایدم نه صاف طرب
زآنکه با دردکش قرین باشم .

خاقانی .


ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سرکار خرابات کنند ایمان را.

حافظ.


برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می کند این ، من چکنم .

حافظ.


برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست .

حافظ.


بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.