گفتگو درباره واژه گزارش تخلف درمنده نویسه گردانی: DRMNDH درمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مختصر درمانده . (شرفنامه ٔ منیری ). درمانده . بیچاره . بی نوا. عاجز. متروک . (از ناظم الاطباء) : بفرمود صاحبنظر بنده راکه خشنود کن مرد درمنده را.سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود