اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دروج

نویسه گردانی: DRWJ
دروج . [ دُ ] (ع مص ) رفتن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مشی .(از اقرب الموارد). || به آخر رسیدن قوم .(از منتهی الارب ). درگذشتن و منقرض شدن قوم . (از اقرب الموارد). || در مثل است : أکذب من دَب ّو دَرَج ؛ یعنی دروغگوترین زندگان و مردگان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پس نگذاشتن و به راه خود رفتن . (از منتهی الارب ). درگذشتن و نسلی از خود باقی نگذاشتن . (از اقرب الموارد). || درگذشتن ناقه از یک سال و بچه ندادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درنوردیدن نامه را. || سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ). دَرَجان . دَرَج . رجوع به دَرَجان و دَرَج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دروج . [ دَ ] (ع ص ) باد تند و تیز، گویند: ریح دروج ، و نیز قدح یا سهم دروج ؛ تیر سریعو تند و تیز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دروج . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرج . (ناظم الاطباء). رجوع به دَرْج شود.
دروج. (ا. اوستا.). دروغ. «دروج» ( ماخوذ از اسم معنای druj- در زبان اوستایی با جنس دستوری مونث). دروج، به معنای «فریب و دروغ»، جوف فژی (= پلشتی؛ بدبختی...
"دروج نسو" ، دیوِ لاشه است. دیوِ لاشه تجسم سرایت بیماریها و ناپاکی، و تجسم روح متلاشی و فاسد شدن میباشد. منبع : هینلز, جان ر. - شناخت اساطیر ای...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.