 
        
            درویش 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRWYŠ 
    
							
    
								
        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب  علی بن  امیربایزید جلایر. رجوع  به  علی  درویش  در ردیف  خود شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ)  ۞  خواهنده  از درها. (غیاث ). گدا. (لغت  محلی  شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل  یعنی  گدائی  که  با آوازی  خوش  گاه  پرسه  زدن  شع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) شاخه ای  از تیره ٔ عبدالوند هیهاوند از طایفه ٔ چهار لنگ  بختیاری . (از جغرافیای  سیاسی  کیهان  ص  76).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) تیره ای  از طایفه ٔ بابا احمدی  هفت لنگ . (از جغرافیای  سیاسی  کیهان  ص  73).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) نام مملکت  مهدی  در سودان  مصر. (یادداشت  مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  احمد طالوی ، مکنی  به  ابوالمعالی . ادیب  قرن  دهم  هجری  است . رجوع  به  طالوی  در ردیف  خود شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) احمد قابض . از وزرا و رجال  دولت  تیموریان  در هرات . وی  ابتدا جزو اراذل  عمال  بود و به  صاحب جمعی  و قابضی  قیام  می نمود س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب  توکل بن  اسماعیل  توکلی ، مشهور به  ابن  بزاز. از نویسندگان  دوره ٔ صفویه  و ازمریدان  شیخ  صفی الدین  اردبیلی  بود و در ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب  رکن الدین  حاکم  سبزوار بود که  به  سال  778 هَ . ق . به  فارس  رفت  و از شاه  شجاع  کمک  خواست . رجوع  به  رکن  الدین  (...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب  وشهرت  عبدالمجید طالقانی  خطاط مشهور است . وی  در خط شکسته  مانند میرعماد در نستعلیق  استاد بوده  است  و این خط را به  پا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب  علی  درویش  مشهور به  سگ بچه . رجوع  به  علی  درویش  در ردیف  خود شود.