درین
نویسه گردانی:
DRYN
درین . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان ، با 303 تن سکنه . آب آن از قنات و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
درین . [ دَ ] (ق مرکب ) مخفف در این . (آنندراج ).
درین . [ دَ ] (ع ص ، اِ) علف ریزه ٔ خشک . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های چراگاه هرگاه کهنه باشد و آن علف پوسیده است و شتران کمتر از آن ا...
درین . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به...
درین . [دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش اردکان شهرستان یزد. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری اردکان و کنار راه فرعی درین به میبد...
درین . [ دُ ی ِ ] ۞ (اِخ ) تلفظ فرانسوی «دریایی » که قومی بودند. رجوع به دریایی در ردیف خود شود.
ام درین . [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) زمین بی گیاه . (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از المرصع). زمین قحطزده . (منتهی الارب ). زمین مجدبه ....
درین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب را...
درین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11ه...
درین کبود. [ دَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ ...
نخست چنین گوید در این نامه که همیشه عالم مردم دور و بر علم و کسب دانش بوده اند.