اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دزدانه

نویسه گردانی: DZDʼNH
دزدانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) منسوب به دزد، بطوردزدی . (ناظم الاطباء). چون دزدان . دزدکی :
آن یکی بررفت بالای درخت
می فشاند او میوه را دزدانه سخت .

مولوی .


و رجوع به دزدکی شود.
- امثال :
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است ؛ و سبب آن چنین بود که رسم است زنان دردانه یا ظرف ریزه بقدر استطاعت به موهای سر بندند بزعم آنکه اگر کسی چشم بد کند آن دردانه یا ظرف ریزه خود بخود از هم شکند وصاحبه ٔ خود را از آسیب عین الکمال محفوظ دارد، هرگاه کسی درصدد اضرار بود و نتواند ضرر رساند این مثل گویند. (آنندراج ) :
دل در شکن طره ٔ جانانه اسیر است
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است .

آقارهی شاپور (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.