اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دستان

نویسه گردانی: DSTAN
دستان . [ دَ ] (اِ) جمع دست است که دستها باشد برخلاف قیاس . (برهان ) (از غیاث ). ایدی :
تو آن ملک داری که نتوان ستد
ز دست تو دستان دستان سام .

سوزنی .


دستان که تو داری ای پری روی
بس دل ببری به مکر و دستان .

سعدی .


به دستان خود بند از او برگرفت
سرش را ببوسید و در بر گرفت .

سعدی .


به دستهای نگارین چو در حدیث آئی
هزار دل ببری زینهار ازین دستان ۞ .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
رستم دستان .[ رُ ت َ م ِ دَ ] (اِخ ) رستم ، پهلوان مشهور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 25) : رستم را نام اگرچه سخت بزرگست زنده...
دستان نوازی . [ دَ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل دستان نواز. نواختن آهنگ موسیقی . || نغمه خوانی . سرودخوانی . زمزمه سازی : معلم چون کند دستان نوازی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.