دص
نویسه گردانی:
DṢ
دص . [ دَص ص ] (ع مص ) خدمت کردن با رعایت آداب آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَض ّ. و رجوع به دض شود.
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کُس دَس
همان کُس دَست است و به فردی گفته می شود که دست و پا جلفتی / بی عرضه باشد.
تنه دس . [ ت ِ ن ِ دُ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای در سه فرسنگ ونیمی تنگه ٔ داردانل که امروز آن را «بزچه اطه سی » می نامند... یونانیان در جنگ ترویا بر...
دَ. زِ. دست مالی کردن به چیزی دست زدن در گویش کازرونی(ع.ش)
این واژه به معنی پرتو جاویدان است
پی تی دس . [ دِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی معاصر اشک هفتم ، پادشاه اشکانی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2243 شود.
این واژه "دستت مریض مبادا" بوده که بر اثر استفاده عوام بشکل "دس مریزا " نوشه و خوانده شده است. دست همواره نشانی از برکت و حرکت می ...
به واژه ی "دست مریضاد " نگاه کنید... این واژه ی دعایی در معنی سپاس از شخصی بیان نمی شده بلکه برای تشویق و آرزوی تندرستی برای کسی بکار می رفت...
دس دس کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول شیرخوارگان ، چپه زدن . چپک زدن . || دست دست کردن . طول دادن . به تعویق افکندن . وقت سپوخ...