اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعث

نویسه گردانی: DʽṮ
دعث . [ دِ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب در حوض و جز آن . (منتهی الارب ). بقیه ٔ آب . (از اقرب الموارد). || کینه و دشمنی . (منتهی الارب ). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج ، أدعاث ، دِعاث . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || اول بیماری . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). و رجوع به دَعث شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
داس . (اِخ ) ۞ نام اصلی مردم سرزمین پنجاب و سند در برابر آریائیها معنی کلمه در ریگ ودا اهریمنی و وحشی است مقابل آریائی . || نام کشور د...
داس . (اِخ ) ۞ نام مردم طایفه ای که سترابون در کتاب خود از آنان در ردیف مردمان معروف اروپا نام برده است . (ایران باستان ج 1 ص 92). نام ...
داص . (اِ) مهره ٔ کبود باشد که در گردن استر و بر پالان نهند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 227).
دأث . [ دَ ] (اِخ ) نام محلی است در تهامة. (معجم البلدان ).
دأث . [ دَ ءْ آ ] (اِخ ) نام موضعی است . گفته اند: اصدرها عن طثرة الدأث . رجوع به معجم البلدان شود.
دأث . [ دَ ءَ ] (ع اِ) ج ِ دأثاء. (منتهی الارب ).
دأث . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دأثا. (منتهی الارب ).
دأث . [ دَ ] (ع اِمص ) گرانی . || چرکناکی . (منتهی الارب ).
دأث . [ دَ ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || سنگین و گران شدن .(ناظم الاطباء). || چرکین شدن جامه و جز آن . (ناظم...
دأص .[ دَ ءَ ] (ع مص ) فیریدن و سخت شادان شدن . || آکنده گوشت شدن شتران از فربهی . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.