اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعوی دار

نویسه گردانی: DʽWY DʼR
دعوی دار. [ دَع ْ ] (نف مرکب ) دعوی دارنده . آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده . (ناظم الاطباء). مدعی . (فرهنگ فارسی معین ). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
وگر جوابش گویند شاد باشم سخت
کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار.

(از جامع الحکمتین ص 311).


کجا جمشید و کو هوشنگ و فغفور
کجا شاهان دعوی دار و مغرور.

(منسوب به ناصرخسرو).


زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث .

محتشم کاشانی (از آنندراج ).


|| نزاع کننده . پرخاشجوی . || دادخواه . متظلم . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قاضی دعویدار. [ دَ ] (اِخ ) رکن الدین سلسله نشین . وی به سه پشت به دعویدار قمی میرسد. به انواع کمالات آراسته بود با کمال فضل خوش مینوشت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.