دکن
نویسه گردانی:
DKN
دکن . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ دَکناء. (اقرب الموارد). رجوع به دکناء شود.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دکن . [ دَ ] (ع مص ) بر هم نهادن رخت را. (از منتهی الارب ). متاع خانه بر یکدیگر نهادن . (دهار). بر هم چیدن متاع را. (از اقرب الموارد).
دکن . [ دَ ] (ع اِ) رنگ «أدکن » و مایل به سیاهی . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به ادکن شود.
دکن . [ دَ ک َ ] (ع مص )مایل به سیاهی شدن جامه . (از منتهی الارب ). «ادکن » بودن چیزی . (از اقرب الموارد). رجوع به ادکن شود. || چرکین شد...
دکن . [ دَ ک َ ] (اِ) قله ٔ کوه .(برهان ). صاحب جهانگیری می گوید: قله ٔ کوه را گویند،و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد : لرز لرزنده غضنفر در...
دکن . [ دَ ک َ ] (اِخ ) دکهن . ولایتی است در هند، و به اعتبار جهات چون در جنوب افتاده است «دکن » گویند،و هندیان با هاء (دکهن ) نویسند ولی در...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.