دل آسا. [ دِ ] (نف  مرکب ) دل آسای . آساینده ٔ دل . آسایش دهنده  به  دل .(آنندراج ). هرآنچه  خاطر را آسایش  دهد و موجب  تسکین  قلب  گردد. خاطرنواز. تسلی دهنده . (از ناظم  الاطباء).
-  
دل آسا شدن  ؛ تسلی  شدن . (از آنندراج ) 
: از کنار و بوسم  اکنون  دل  نمی گیرد قرار
من  که  از شوقش  به  پیغامی  دل آسا می شدم . 
اشرف  (از آنندراج ).
-  
دل آسا نمودن  ؛ دل  دادن . جرأت  دادن . (یادداشت  مرحوم  دهخدا) 
:  نواب  ابوالمنصورخان  سرداران  لشکر هندوستان  را دل آسا نموده ... (مجمل  التواریخ  ابوالحسن  گلستانه ). آزادخان  از راه  عجز بعرض  رسانید که  این  سگ  در صحراها و بیابانها می گردید حالا به  خانه ٔ کریم شاه  رو آورده  است ، کریم خان  متألم  شده  او را دل آسا نمود.(تاریخ  زندیه ).
-  ||  آسایش  دادن  به  دل . (آنندراج ). تسلی . تسلیت . (ناظم  الاطباء).
 ||  آسایش یافته  به  دل . (آنندراج ).
||  (ص  مرکب ) مانند دل . بر سان  دل . همانند دل  
:  خط نسیان  بر صفحه ٔ عصیان  او کشیده  او را دل آسا و با خود همراه  گرفت . (مجمل  التواریخ ابوالحسن  گلستانه ).