دن
نویسه گردانی:
DN
دن . [ دُ ] (آسی ، اِ) در زبان آسیان به معنی رود است و نام دن رود معروف همین کلمه است و شاید دُنیپِر ودُنیسِر نیز از همین کلمه باشد. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دن . [ دَ ] (اِ) اسم از مصدر دنیدن . فریاد و غوغای به نشاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فریاد گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دنه . نشاط : روز جستن تاز...
دن . [ دَن ن / دَ ] (از ع ، اِ) خُم بزرگ قاراندود و یا درازتر از سبو یا کوچکتر از آن ، و بر زمین ایستادن نتواند مگر جایی برای آن بکنند. ج ، دن...
دن . [ دَ ] (پسوند) علامت مصدر است در فارسی ، چون : کردن ، بردن ، آوردن وغیره ، و در برخی از مصادر به جای دال ، تاء آید، چون : نوشتن ، گرفتن و ...
دن . [ دِ ] (اِ) مخفف دین : هرکه آخربین بود او مؤمن است هرکه آخوربین بود او بی دن است .مولوی .
دن . [ دَن ن ] (اِخ ) (نهر ...) در نزدیکی بغداد نزدیک ایوان کسری واقع شده و حفر آن یکی از کارهای سودمند خسرو انوشیروان بوده است . (از معجم ...
دن . [ دُ ] (اِخ ) رود تانامیش قدما، در جنوب روسیه که به بحر آزف می ریزد. (یادداشت مؤلف ).
دن . [ دَ ] (پسوند) علامت مصدر است در فارسی ، چون : کردن ، بردن ، آوردن وغیره ، و در برخی از مصادر به جای دال ، تاء آید، چون : نوشتن ، گرفتن و غیره . ...
کام دن . [ دِ ] (اِخ ) ۞ ویلیام . باستان شناس انگلیسی که در لندن به دنیا آمد (1623-1551 م .). وی مؤلف کتاب کرگرافی بریتانیای بزرگ است ...
کام دن . [ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در ایالت متحده ٔ آمریکا به ایالت نیوجرسی . 124500 تن سکنه دارد. و صنعت فلزکاری آن معروف است .
کرخه دن . [ ک َ خ ِ دُ ] (اِخ ) نامی که یونانیان به قرطاجنه داده اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1454). رجوع به قرطاجنه شود.