اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دنگ

نویسه گردانی: DNG
دنگ . [ دَ ] (اِ صوت ) صدایی که از بر هم خوردن دو سنگ یا دو چوب برآید. (از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (برهان ). آواز افتادن چیزی سخت بر زمین و یا حکایت صوت خوردن دو چیز صلب به یکدیگر. درینگ : دنگ دنگ ساعت کلیسا. (یادداشت مؤلف ) :
در جهان دیوانه را دنگی بس است
خانه ٔ پرشیشه را سنگی بس است .

زلالی خوانساری (از آنندراج ).


- دنگ دنگ ، دنگ و دنگ ؛ درنگ درنگ یا درنگ و زرنگ . حکایت مکرر صوت چیزی سخت که به چیز سخت دیگر اصابت کند چون ناقوس وجز آن .
- دنگ (دنگی ) زدن توی گوش کسی ؛ (اصطلاح عامیانه ) محکم نواختن چک و سیلی بر بناگوش کسی :
آمدم در خانه تان با تفنگ دوشم
شوهر بدعنقت دنگی زد تو گوشم .

(از یادداشت مؤلف ).


|| شور و هوی قلندران . (غیاث ). || (اِ) آلتی است که با آن برنج کوبند، چون یک سر او به هاون برنج رسد سر دیگرش بلند شود و همچنین بالعکس ، و چون به پا حرکت دهند پادنگ گویند، و برنج کوب را دنگی گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). آلت کوبیدن برنج را به مناسب صوت این نام داده اند و از آن و آنچه را با پا بحرکت درآید پادنگ و آنچه را با آب حرکت کند آبدنگ گویند :
گر به سجده آدمی سرور شدی
دنگ هر رزاز پیغمبر شدی .

مولوی .


به کون نشست چو سر از سکندری برداشت
به چوب دنگ تو گفتی نشسته است کلیم .

کلیم کاشانی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دنگ کوب .[ دَ ] (نف مرکب ) دنگ کوبنده . دنگی . کسی است که مزد گیرد و به دنگ شلتوک را از پوست برآرد تا برنج را سفید کند، و در لهجه ٔ شوشتری آ...
دنگ پیا. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو از بخش مرکزی شهرستان آمل با 379 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود هراز. راه آن مالرو است و از ...
دنگ داله . [ دَ گ ِ / گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج...
دنگ دانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دنگ داله . رجوع به دنگ داله شود.
غوله دنگ . [ ل ِ دَ ] (ص مرکب ) رجوع به غولدنگ و غول تشنگ شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دره دنگ . [ دَرْ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 72هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 31هزارگزی خ...
دنگ وشنگ . [ دَ گ ُ ش َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه است از حرف زدن و حرکت کردن . (لغت محلی شوشتر).
دنگ و شنگ . [ دِ گ ُ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تردد در امور نیکو مانندعروسی و کارهای با سود و سرور. (لغت محلی شوشتر).
دنگ و فنگ . [ دَ گ ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رفت و آمد. بیابرو. || معضل و مشکل و دشواری : این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد؛ با آداب ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.