دواب
نویسه گردانی:
DWʼB
دواب . [ دَ واب ب ] (ع اِ) ج ِ دابّة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).ج ِ دابة، به معنی جانورانی که بر روی زمین سیر کنند. (یادداشت مؤلف ). ج ِ دابه ، به معنی جنبندگان است مأخوذ از دبیب که به معنی بر زمین جنبیدن است ، و تای تأنیث در دابة برای تقدیر بر موصوف باشد، پس دابة در اصل لغت به معنی جنبنده است که مطلق جاندار باشد مگر اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است که بر آن سوار شوند و بار برند، مثل اسب و خر و شتر و فیل و استر و جاموش [چموش ] و گاو. (از آنندراج ) (از غیاث ).
- دواب الرکوب ؛ چهارپایان سواری که چهار دسته اند: اسبان ، استران ، شتران ، خران . (از صبح الاعشی ج 3 صص 17 - 24).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دواب . [ دَ ] (از ع ، اِ) ج ِ دابة، و در عربی به تشدید باء و به معنی مطلق جنبندگان یعنی جانوران است ولی در فارسی بدون تشدید باء و بیشتر به...
نیم ایستگاه راه آهن دو آب که بین دو ایستگاه تنگ پنج و تله زنگ در مسیر راه آهن تهران اهواز می باشد از این نیم ایستگاه به سمت منطقه سرد عشایر بختیاری ک...
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) نام ملکی است درهندوستان که در میان دو رود واقع شده است ، و آنها گنگا و جمناست . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دوآبه .
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) چون رود قره سو با گاماسیاب در غربی قریه ٔ باقلا [ در هرسین ] به هم تلاقی کنند اَز آنجا به نام دوآب خوانده شود. (یادداشت...
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) نام ایستگاه شانزدهم راه آهن شمال از سوی تهران . (یادداشت مؤلف ). نام یکی از ایستگاههای بین شاهی و فیروزکوه است . ای...
دوآب . [دُ ] (اِخ ) نام تنگی است در مازندران که پس از گذشتن از قرای سوادکوه بدانجا رسند. (فهرست ابن ندیم ).
دوآب . [ دُ] (اِخ ) محل تلاقی دو شعبه ٔ رودخانه ٔ کرج که یکی از کندوان و دیگری از شهرستانک آید. (یادداشت مؤلف ).
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک دارای 212 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دوآب . [ دُ] (اِخ ) دهی است از بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری دارای 175 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 238 تن . آب آن از چشمه . (از فرهنگ جغرافیایی ای...