اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوار

نویسه گردانی: DWʼR
دوار. [ دَ / دُ ] ۞ (ع مص ) گشتن سر به علتی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث ). گردیدن سر. (یادداشت مؤلف ). || گیجی . سرگیجه . گیج خوردن سر. سرآل . اوام . کاتوره . سرگردا. چرخ خوردن سر. گردیدن سر. گشتن سر. سرگردانی . سرگردایی . دُوام . سرگردش . پیچیدن سر. نام بیماریی که به فارسی آنرا سرگردا و سرگیجه گویند. نام بیماریی که در آن بیمار پیرامون خود را گردان بیند و چشم او سیاهی کند و ایستادن نتواند و چون بایستد بیفتد. (یادداشت مؤلف ). گردش سر. (زمخشری ). سر گشتن که به تازی دوار گویند. سَدَر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علتی است که مردم را چنان نماید که جهان گرد او می گردد و سر و دماغ او نیز می گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد). گردش سر و سرگیجه . (از ناظم الاطباء). || چرخش . گردش . (یادداشت مؤلف ) :
پس حکیمان گفته اند این لحنها
از دوار چرخ بگرفتیم ما.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دوار. [ دِ ] (ع مص ) گردیدن با کسی . || نگریستن در کار که چگونه سرانجام دهد آن را. (منتهی الارب ).
دوار. [ دَوْ وا ] (ع ص ) گردنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گردا. گردان . گردنده . سخت گردان . دولابی . گردگرد. چرخان . چرخنده . آنکه یا ...
دوار. [ دَ ] (از ع ، ص ) مخفف دَوّار. سخت چرخان و گردان . (یادداشت مؤلف ) : تو برون شو هم ز افلاک دواروآنگهی نظاره کن آن کار و بار. مولوی ...
دوار. [ دَوْ / دُوْ وا ] (اِخ ) کعبه ، شرفها اﷲ تعالی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء). کعبه بدان سبب که حاجیان به دور آن می گردن...
دوار. [دَوْ وا ] (اِخ ) زندانی به یمامه . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
دوار. [ ] (اِخ ) نام شهری به سیستان . کوره ای است در سجستان . (یادداشت مؤلف ).
دوار. [ دَ / دُوْ وا / دَوْ وا ] (اِخ ) بتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بتی است عرب را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بت ...
گنگ دوار. [ گ َ دِ ] (اِخ ) ۞ منشاء رودخانه ٔ گنگ . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 97).
چرخ دوار. [ چ َ خ ِ دَوْ وا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان و فلک . چرخ . چرخ گردنده . چرخ گردان : بدل از مک...
گنبد دوار. [ گُم ْ ب َ دِ دَوْ وا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : آتشی باید چونانکه فروتر علمش برتر از دایره ٔ گنبد دوار بود. منو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.