اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دودو

نویسه گردانی: DWDW
دودو. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ مرکب ) تکرار«دو» «ریشه ٔ مضارع دویدن ». دویدن از پی هم . پی در پی دویدن . (از یادداشت مؤلف ).
- چشمهای کسی به دودو افتادن ؛ دودو زدن از کثرت ضعف و لاغری . جنبان شدن چشمها در چشمخانه . (یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن (در اطفال ) ؛ دویدن از پی دویدن . (یادداشت مؤلف ).
- دودو زدن چشمهای کسی ؛ به دودو افتادن آنها. حرکت متوالی چشمها از ضعف و لاغری . ضعیف و سست شدن آنها. به علت ضعف مزاج حرکات پیوسته و غیرطبیعی داشتن چشم . (یادداشت مؤلف ).
- دودو کردن ؛ دویدنهای پیاپی [ در کودکان ] بدوبدوکردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دودو. [ دُ دُ ] (ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک ا...
دودو. [ دُ دُ ] (اِصوت ) نفیر نی . (ناظم الاطباء).
دودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . 500 تن سکنه . آب آن از چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . 450 تن سکنه . آب آن از رودخانه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
دؤدؤ. [ دُءْ دُءْ ] (ع اِ) آخر ماه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لغتی است در دأداء. (منتهی الارب ). رجوع به دأداء شود. |...
دودو کردن . [ دَ /دُو دَ / دُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول کودکان ، دویدن : دودو کن بیا. (یادداشت مؤلف ). بدوبدو کردن .
دود و دم . [ دُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دم و دود. دود و بخار. ایجاد دود و بخار. کنایه است از آتش روشن کردن و دود به راه انداختن به نشا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.