اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دور

نویسه گردانی: DWR
دور. [ دَ ] (ع مص ) گردیدن چیزی و برگشتن بر آنجا که بود. (از اقرب الموارد). گردش کردن و گردیدن . (ناظم الاطباء). چرخیدن . گرد گردیدن . گشتن . (یادداشت مؤلف ). چرخ زدن هر چیز مطلقاً. (لغت محلی شوشتر). گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گرد گشتن . (غیاث ) (ترجمان القرآن جرجانی ). گشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || مبتلا به علت دوار کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دور. (ص ) ۞ بعید. (ترجمان القرآن ). چیزی که فاصله ٔ زیادی داشته باشد. ضد نزدیک . (ناظم الاطباء). آنچه که از ما فاصله ٔ (زمانی یا مکانی ) دا...
دور. [ دَ رَ ] (ع اِ) اطراف و گرداگرد و دورادور. (ناظم الاطباء).
دور. (ع اِ) ج ِ دارة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به دارة شود.
دور. [ دَ ] (ع اِمص ) گردش . (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). گردش چون دور جهان و دور فلک . (آنندراج ). دوران . گردگردی . چرخش . گردانی . ...
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشی...
تلویزیون
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(کسی را یا چیزی را_فعل متعدی) مانعی را که عبور از آن نیازمند درگیری است از راهی دیگر و بدون مواجهه با آن پشت سر گذاشتن. نقش واسطه ای را عقیم گذاشتن ...
دور پار. [ رِ ] (اِ فعل ، صوت ) کلمه ٔ دعا که به زن گویند یعنی خدانکناد و دورباد. (ناظم الاطباء). چنین است در ناظم الاطباء و ظاهراً به اضافه ...
دور زدن . [ دَ / دُو زَ دَ ] (مص مرکب ) گردیدن . چرخیدن . چرخ زدن . طواف . گرد گشتن . گرد گردیدن . چرخ خوردن . (یادداشت مؤلف ). گرد خویش برآمدن ...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.