اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوک

نویسه گردانی: DWK
دوک . (اِ) ۞ آهن دراز که در چرخه ٔ ریسمان باشد. (غیاث ). آلتی که بدان ریسمان ریسند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (برهان ). دراره . مِغزَل . مُغزَل . (منتهی الارب ). مَغزَل . (منتهی الارب ) (السامی فی الاسامی )(دهار). آلت آهنین که زنان بدان ماشوره ریسند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی که بدان پنبه و پشم ریسند. (یادداشت مؤلف ). مِردَن . (منتهی الارب ). چوبی تقریباً به طول نیم گز یا بیشتر که در یک سر آن نیم کره ٔ چوبی قرار دارد و در سر دیگر آن نیم کره ٔ قلابی آهنین نازک سرکج تعبیه شده است . قطر چوب درقسمت نیم گوی کلفت و در قسمت دیگر باریک است . زنان دوک ریس ، سر رشته را بدان قلاب می پیچانند و با یک دست دوک را روی زانو تاب می دهند و با دست دیگر پشم یا پنبه را که از یک سر به صورت باریکی به رشته سر چنگک متصل است به آرامی به تاب درمی آورند و همین که رشته به درازای فاصله ٔ دست و زانو یعنی حدود یک گز رشته شد آن را به دور چوب می پیچند و دوباره به تافتن رشته ٔ دیگر می پردازند و این کار را همچنان ادامه می دهند تا توده ٔ قطور مخروطی شکل از رشته ٔ پشم یا پنبه فراهم آید و آن توده ٔ مخروطی شکل را دوکچه نامند :
که یک روزتان هدیه ٔ شهریار
بود دوک با جامه ٔزرنگار.

فردوسی .


بدو دوک و پنبه فرستد نثار
تفو بر چنان بیوفا شهریار.

فردوسی .


برو چون زنان پنبه و دوک گیر
پس پرده با دختران سوک گیر.

فردوسی .


به تاج کیی ار بنازد همی
چرا خلعت از دوک سازد همی .

فردوسی .


گرامی یکی دخترش بود و بس
که نشمردی او دختران را به کس .

فردوسی .


سلاح یلی بازکردی و بستی
به سام یل و زال زر دوک و چادر.

فرخی .


زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت .

لبیبی .


ای قحبه بیازی بدف ز دوک
مسرای چنین چون فراستوک .

زرین کتاب .


تو رو چون زنان پنبه ودوک گیر
چه داری به کف خنجر و گرز و تیر.

اسدی .


نشود مرد پردل و صعلوک
پیش مامان و بادریسه ودوک .

سنایی .


منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی
نان جو می خورد وپیشش پاره ای بزموی و دوک .

انوری .


خنیاگرزن صریردوک است
تیر آلت جعبه ٔ ملوک است .

نظامی .


یکی را حکایت کنند از ملوک
که بیماری رشته کردش چو دوک .

سعدی (بوستان ).


که مویم چوپنبه است و دوکم بدن .

سعدی (بوستان ).


چون نوک دوک پیرزنان تیغ کوهسار
ز انصاف صدر عالم در پنبه شد نهان .

سپاهانی (از شرفنامه ).


با دوک خویش پیرزنی گفت وقت کار
کاوخ ز پنبه ریشتنم موی شد سپید. پروین اعتصامی .
- امثال :
مثل دوک ؛ سخت لاغر. (یادداشت مؤلف ).
مثل دوک سیاه ؛ سخت نزار و سیاه . (یادداشت مؤلف ).
تو پیرزنی دوکت آید بکار .
(امثال و حکم دهخدا). رجوع به چرخه شود.
- دوک پشم ؛ چرخی است که در آن پشم ریسند و آن چوب باریکی است به قدر دو وجب کمابیش و در وسط آن چوبی است بیضوی شکل و در وسط سوراخی دارد که آن چوب باریک را در آن کرده اند و دست به آن چوب کوچک زنند و گردانند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). دراره . (دهار).
- دوک رشتن (به اضافه ) ؛ آلت ریسمان رشتن :
تو این نیزه را دوک رشتن گزین
نه مرد سوارانی و دشت کین .
فردوسی .
|| (اصطلاح جانورشناسی ) مجموعه ٔ رشته هایی که در موقع تقسیم سلول پدیدار میشوند و مجموعاً شکل دوک را دارند. ۞ رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 22 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
دوک ریسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). مِفتَلَة. (...
دوک ریسی . (حامص مرکب ) دوک رشتن . صفت و شغل دوک ریس : زن برون کرد کلوک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت . لبیبی .و رجوع به دوک شود.
دوک نشین . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) ۞ ناحیه ٔ محل اقامت دوک یا تحت تسلط و مالکیت او؛ و دوک کلمه ٔ فرانسوی و لقبی است اشراف و نجبای فرانسه را. (...
دوک رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دوک ریسه . (ناظم الاطباء). رجوع به دوک ریسه شود.
جوژه دوک . [ ژَ / ژِ ] (اِ مرکب ) رخنه وشکاف کمر دوک را گویند که در وقت رشتن پنبه ریسمان چرخ را بر آن اندازند. (برهان ). شکاف کمر دوک که ...
چاه دوک . (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 7 هزارگزی شمال باختری درمیان بر سر راه شوسه ٔ بیرجند به درمیان ...
دوک تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که دوک می سازد و خراطی می کند. (ناظم الاطباء). دوک ساز. (آنندراج ). مِغزَلی ّ. (دهار) (ملخص اللغات ). خراط. ...
دوک رشتن . [ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریسیدن پنبه یا پشم با دوک : رسم دوک رشتن از پشم و موی وی [ کیومرث ] آورد تا از آن جامه ها کردند. (ترجم...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.