دید و بازدید. [ دی  دُ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) ملاقاتهای  رسمی  چنانکه  در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن . معاشرت  و مخالطت  و آمد و شد بخانه ٔ یکدیگر در اعیاد و امثال  آن . دید و بازدیدهای  نوروز تجدید عهد دوستی  و قرابت  با کسان  و آشنایان  در نوروز. (یادداشت  مؤلف ). دید و وادید. دیدن . وادیدن . دیدن  کردن . دیدنی  کردن . بملاقات  رفتن  برای  دیدن  همدیگر خصوصاً برای  دیدن  شخصی  که  قبلاً بخانه ٔ او آمده  باشد چنانچه  بعد از عید برای  تهنیت  هم  میروند. (آنندراج ) (بهار عجم ) 
: چنان  دلم  ز غم  دید و بازدید شکست 
که  ناخنم  بجگر از هلال  عید شکست .
وحدت .