اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیده ور گشتن

نویسه گردانی: DYDH WR GŠTN
دیده ور گشتن . [ دی دَ / دِ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دیده ورگردیدن . مطلع و بینا گشتن . دیده ور شدن :
دل از سفر ز بد و نیک با خبر گردد
بقدر آبله هرپای دیده ور گردد.

صائب .


سالها چون فلک بسر گشتم
تا فلک وار دیده ور گشتم .

اوحدی مراغه ای .


|| کنایه از رسیدن به چیزها باشد چنانکه هست . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || نظر انداختن چنانکه باید. (برهان ). نظر انداختن بچیزها. (انجمن آرا) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.