اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیری

نویسه گردانی: DYRY
دیری . (حامص ) (از: دیر + ی حاصل مصدری ) دیر بودن . مقابل زودی . درنگ . صبر: چرا به این دیری آمدید. (از یادداشت مؤلف ) : اگر پدر تو این روزگاریافتی بدانچه تو برو صبر و دیری پیش گرفتی او به تدبیر و پیشی دریافتی و آن را که تو فرو نشستی او برخاستی . (از نامه ٔ تنسر بنقل از تاریخ ابن اسفندیار).
دل از دیری کار غمگین مدار
تو نیکی طلب کن نه زودی کار.

اسدی .


مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه ذاتش از بالا و زیری .

نظامی .


- دیری جستن ؛ درنگ طلبیدن ، تأخیر کردن :
گشاده کن آن راز و با من بگوی
چو کارت چنین گشت دیری مجوی .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دیری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دیر. رجوع به دیر شود.
دیری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دیر که جایگاهی است در بصره و قریه ٔ بزرگی است . (از انساب سمعانی ). || نسبت به دیرالعاقول را بعضی ...
دیری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به قریه ای واقع در مردا در جبل نابلس و ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن سعدبن ابوبکربن مصلح بن ابوبکربن سعدالقاضی...
دیری . [ دَ] (اِخ ) رجوع به سعدالدین بن محمد عبداﷲ دیری شود.
دیری . [ دَ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن هداب ... دیری نوری شود.
علی دیری . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . ادیب و شاعر بو...
علوی دیری . [ ع َ ل َ ی ِ دَ ] (اِخ ) منجمی است از اهالی دیرالبلاص که یکی از قرای صعید مصر است . وی در دیرالبلاص مسکن داشت و به استخراج ت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.