ذأط
نویسه گردانی:
ḎʼṬ
ذأط. [ ذَءْ طْ ] (ع مص ) ذأطة. ذبح کردن . || خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد. || ذاط اناء؛ پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است ) مشک پر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ذات العراقی . [ تُل ْ ع ِ قی ی ] (ع اِ مرکب ) داهیة. آفت . بلا و سختی .
ذات العواسی . [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) کوهی است بنوجعفر را. (المرصع).
ذات العوایم . [ تُل ْ ع َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) ج ِ ذات العویم .
ذات العلندی . [ تُل ْ ع َ ل َ دا ] (اِخ ) نام موضعی است . راعی گوید : تحملن ّ حتی قلت لسن بوارحاًبذات العلندی حیث نام المفاخر.(معجم البلدان ...
ذات العشیرة. [ تُل ْ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یاقوت از ازهری روایت کند که ذات العشیرة موضعی باشد به صمان ، منسوب به عُشَرَةَ که بدانجا روید. و عُشر...
ذات الطواویس .[ تُطْ طَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک بخارا و آن را طواویس و ارقود نیز نامند. رجوع بتاریخ بخارای نرشخی چ مدرس رضوی ص 13 شود. طواو...
ذات المحمول . [ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) کبری . کبرای قیاس ۞ . مقابل ذات الموضوع که صغرای قیاس ۞ است .
ذات المواشی . [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) نام زرهی از رسول اﷲ صلوات اﷲ علیه .
ذات الموضوع . [ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) صغری . صغرای قیاس ۞ . مقابل ذات المحمول ، کبری .
ذات المطامیر. [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) شهری است به ثغور شامیة.و در کتاب الفتوح در ایام مهدی و مأمون و معتصم نام او آمده است و نیز در فتوح ذک...