اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرا

نویسه گردانی: ḎRʼ
ذرا. [ ذَ ] (ع اِ) پناه . کنف . || جای . || مرتبت . در نامه ٔ القائم بامر اﷲ خلیفه ٔ عباسی خطاب به مسعودبن محمودبن سبکتکین به نقل تاریخ بیهقی آمده است : و قصد [ امیرالمؤمنین القائم بامر اﷲ ] علی منهاج سلفه الصالح وسلک طریقهم المنیر الواضح و هو فی المنحة علی ما یرطب لسانه من الشکر و یقابل مولم الرزیة بما اسبغ اﷲتعالی علیه من الصبر و یتلقی النازلة برضائه بقضائها علی ما سخر له الذی جل ذراه و یقضی حق الشکر فی الحالین لخالقه و مولاه ... و در ترجمه ای که خود ابوالفضل از این جزء نامه کرده است گوید: و پیروی کرد و بجا آورد به روش سلف صالح خود و پیروی کرد راه روشن ایشان را و امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است بشکر الهی و برابری میکند با بلیه ٔ الم رسان با صبر بسیاری که خدا به او داده است و روبرو میشود با واقعه به آن طریق که رضا بقضا میدهد بر آنچه که این خلق را خدای بلندرتبه به او ارزانی داشته و در هر دو حال قضاء حق شکر خالقش مینماید و صاحبش - انتهی . ۞ || پوشش . ستر. || آنچه بر باد شود. || سرشک ریخته از چشم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذرع .[ ذَ ] (ع اِ) خُلق . سیرت . خو: هو واسعالذرع ؛ ای واسعالخلق . او فراخ خوی است . || دِل . || قوت . || توان . تاب . توانائی . طاقت . ذراع ...
ذرع . [ ذَ ] (ع مص ) به گز کردن . گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع . به ارش پیمودن . (تاج المصادربیهقی ). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن...
ذرع . [ ذَ ] (ع اِ) گز. ارش . رش . ساق دست . || ذرع ، چون مطلق گویند معادل شانزده گز است یعنی یک متر وچهار صدم یک متر و در ذرع شاه یک ...
ذرع . [ ذَ رِ ] (ع ص ) مرد سخت بدگوی . || مرد شباروزرونده . || مرد نیکوصحبت .
ذرع . [ ذَ رَ ] (ع اِ) طمع. اُمید. || گوساله ٔ دشتی . ج ، ذِرعان . (مهذب الاسماء). || ماده شتری که صیاد در پس آن نهان شده بصید تیر افکند.
زرع . [ زَ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). کاشتن تخم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ...
زرع . [ زُ رَ ] (اِخ ) از اعمال حوران . (نخبة الدهر دمشقی ص 200). رجوع به زرعه شود.
ضراء. [ ض َ ] (ع ص ، اِ) درختان انبوه در وادی که در آن پنهان توان شدن . یقال : هو یمشی الضراء؛ اذا مشی مستخفیاً فیما یواری من الشجر. || ...
ضراء. [ ض َ ] (ع مص ) نهان شدن . (منتهی الارب ).
ضراء. [ ض َرْ را ] (ع اِ) ضرّ. گزند. || سختی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بدحالی . (منتهی الارب ). مقابل سرّاء. درشتی . درویشی . (دهار). بأ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.