اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرٔآء

نویسه گردانی: ḎRʼAʼ
ذرٔآء. [ ذَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اَذرَء (شاید معرّب زال ) زن پیر. || عناق ذرٔآء؛ آن بزیچه ٔ ماده که هر دو گوش وی خجک دارد و دیگر بدنش سیاه بود یا آنکه در سر وی سپیدی بود. گوسپند یا اسپ ماده که هر دو گوش وی خجک دارد و سایر بدنش سیاه بود.یا آنکه در سر وی سپید باشد، و صاحب مهذب الاسماء گوید: شاة ذرآء؛ گوسفندی تن سیاه و گوش سپید و سیاه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
[ز َ] هر فرسنگ را 12000 زرع و هر فرسنگ را نزدیک 6 کیلومتر یا 6000 متر گویند. بنابراین می‌توان گفت که هر زرع برابر با 2 متر است.
زرع . [ زَ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). کاشتن تخم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ...
زرع . [ زُ رَ ] (اِخ ) از اعمال حوران . (نخبة الدهر دمشقی ص 200). رجوع به زرعه شود.
ضرع . [ض َ ] (ع اِ) ۞ پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع . (منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. (دهار). پستان اشتر. (...
ضرع . [ ض َ ] (ع مص ) ضراعة. زاری و خواری . زاریدن . خوار و حقیر گردیدن . || فروتنی کردن . || رام شدن . || رام کردن اسپ . (منتهی الارب ).
ضرع . [ ض ِ ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || تاه رسن . ج ، ضروع ، اضرع . (منتهی الارب ). || استواری رسن . (منتخب ا...
ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) سست و ناتوان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ، ضَرَع (بصورت واحد)، و گویند: رجل ضَرَع و قوم ضَرَع . || مُهْرٌ ضَ...
ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) ج ِ ضَرَع . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ضرع . [ ض َ رِ ] (ع ص ) متواضع. || رام . (منتهی الارب ). || خوار. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || سست ناتوان . (منتهی الارب ). ضعیف . (...
ذرع مقصر. [ذَ ع ِ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مساوی است با (1/04) متر. و آن در طهران و فارس معمول است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.