اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرب

نویسه گردانی: ḎRB
ذرب . [ ذَ رَ ] (ع مص ) بذائت لسان . زبان درازی . بدزبانی . ج ، اَذراب . || تیز شدن شمشیر و زبان و امثال آن . || تباه شدن ریش و فراخ گردیدن آن یا روان گردیدن زرداب از وی . تباه شدن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || ذَرب ُ جرح ؛ دوا نپذیرفتن خستگی . || اسهال پیچ . (تاج المصادر بیهقی ). || تباه شدن معده . و فی الحدیث ، فی البان الابل و ابوالها شفاءُ للذرب . و هو داءٌ یعرض المعدة فلا ینهضم الطعام و یفسد فیها و لا یمسک . || اصلاح گرفتن معده (از اضداد است ). || آزاری که به نشود. || زنگ . صَدَاء. || اسهال . شکم روش . ۞ || سخن بد. بیهوده گفتن . ذروبت . ذَرابت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
ضرب زدن . [ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به بسیاری کار یا رفتار داشتن ستور یا کسی را.
ضرب خانه . [ ض َن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه . میخکده . دارالضرب .
همتای پارسی این دو و اژه ی عربی این است: واهِل (پشتو: vahel)*** فانکو آدینات 09163657861
ترپند , زبانزد
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: سوفاشیت sufâŝit (سنسکریت: subhâŝita)، آفانک ãfânak (سنسکریت: ãbhânaka) **** فانکو آدینات 09163657861
ضرب خورده . [ ض َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آسیب دیده .- امثال :ضرب خورده جراح است .
ضرب دیدگی . [ ض َ دی دَ / دِ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ضرب دیده . ضرب خوردگی .
ضرب دیدن . [ ض َ دی دَ ] (مص مرکب ) صدمه خوردن . آسیب دیدن .
ضرب مطول . [ ض َ ب ِ م ُ طَوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون بر رکن مرفل حرفی زیادت کنند مستفعلاتن کنند آن را ضرب مطول خوانند. (المعجم )...
تَرپَند , جمله های شیرین، ابیات و حتی کلمات ترکیبی کوتاه و رایج میان مردم است که مبنی بر تجربه ها و داستان های تاریخی و افسانه ای، باور ها و قوانین طب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.