اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعت

نویسه گردانی: ḎʽT
ذعت . [ ذَ ] (ع مص ) خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خفه کردن . خَبَه کردن . سخت خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || مالیدن در خاک کسی را. || راندن . سخت راندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از مار است . || (اِخ ) جایگاهی است به برسوی وادی به مدینة که میان دو کوه کوچک واقع است . (الم...
ذات الریال . [ تُرْ ر ی ] (اِخ ) نام باغی باشد معروف . و ریال جمع رأل به معنی چوزه ٔ شترمرغ است . (المرصع).
ذات العویم . [ تُل ْ ع ُ وَ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) سال گذشته و پیشین . لقیته ذات العویم ؛ ای لقیته بین الاعوام . (منتهی الارب ). و ابن الاثی...
ذات الکرسی . [ تُل ْ ک ُ ] (اِخ ) خداوند کرسی . صورتی از صور شمالی فلک مجاور قطب شمال که همیشه در طرف مقابل دب اکبر است بنسبت ستاره ٔ قطبی...
ذات القرون . [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) کنیت شام است . مرقش اکبر راست : و اهلی بالشام ذات القرون . (از المرصع).
ذات القصور. [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) نام قدیم شهر معرة است .
ذات جانبین . [ ت ُ ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به کلمه ٔ اربعا در همین لغت نامه شود.
ذات النعال . [ تُن ْ ن ِ ] (اِخ ) نام اسب زبیر.
ذات الوشاح . [ تُل ْ وِ ] (اِخ ) نام زرهی رسول اکرم صلوات اﷲ علیه را. (المرصع).
ذات أنواط. [ ت ُ اَن ْ ] (اِخ ) انواط جمع نوط باشد، چنانکه نباط، و آن هر چیزی باشد که از چیزی درآویزند و ذات انواط نام درختی بجاهلیت قریش ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.