ذعور
نویسه گردانی:
ḎʽWR
ذعور. [ ذَ ] (ع ص ) مُتَذعر. ترسنده . || زن ترسنده از ریبه و تهمت . زن ترسان از بدنامی . زنی ترسنده . (مهذب الاسماء). زن ترسنده از بهتان و سخن بد. || ناقه ٔ ذعور؛ ماده شتری که چون دست بر پستان وی نهند خویشتن را درکشد.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زعور. [ زَ وَ ] (اِخ ) پدر بطنی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
زاور. [ وَ ] (ص ، اِ) خادم و خدمتگار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). چاکر و خادم . و بدین معنی از ریشه ٔ زور است . (فرهنگ نظام ) : چیست چندین آب...
زاور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء اشتیخن در صغد. (ازانساب سمعانی ). یاقوت آرد: ابوسعد (سمعانی ) گوید: زاور قریه ای است در اشتیخن صغد. (ا...
زاور. [ وَ ](اِخ ) قریه ای است در عراق و بدانجا منسوب است نهر زاور که متصل به عکبرا است و این سخن از نصر است . (ازمعجم البلدان ). و در هما...
زاور.[ وَ ] (اِخ ) نهر... نهری است متصل به عکبرا و قریه ٔ زاور کنار آن است . (از معجم البلدان ، نهر زاور).
زاور فرتاش . [ وَ ف َ ] (ص مرکب ) ممتنعالوجود را گویند چه زاور بمعنی ممتنع و فرتاش بمعنی وجود باشد. ۞ (برهان قاطع). محال و ممتنع الوجود. (ناظم...
موجودیتی از پدیده های نا همگون را گویند oxymoron در انگلیسی. مانند: آفتاب سرد... فرزانه ی نادان ... نیستی و هستی