اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذکر

نویسه گردانی: ḎKR
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک . چوک . چل . چُر. قضیب . الف کوفی . الف کوفیان . لند. مالکانه . نکانه . سختو. شنگه . وشنگه . گردکان . شنگ . ابوالعباس . کاوکلور، ذبذبة. ذبذب . فراز. ۞ ج ، ذکور. (مهذب الاسماء). مذاکیر. ابن الأثیر در المرصّع مترادفهای ذیل را نیز افزوده است : ابوجمیح . ابوادریس . ابورمیح . ابوزیاد. ابوغمیر. ابوعوف . ابوالقنور. ام ّالخنابس . ام الغول . و گوید (الثانی والثالث هما الکمرة) یعنی ابوادریس و ابورمیح سر نره است . کثرت مترادفات نوع این کلمه از آن است که برای حسن ادب همیشه پوشیده و به کنایة گفتن این کلمات خواهند و چون مبتذل شد با کلمه ٔ دیگر بدل کنند. ۞ || نوعی از عودالصلیب و آن نر و ماده باشد و نام دیگر آن وردالحمیر است و آن گیاهی است دوائی . (برهان ). خشک ترین و بهترین نوع آهن . ذکیر. بلارک . (منتهی الارب ) ۞ . فولاد. پولاد. (مقدّمةالادب زمخشری ). مقابل انیث . نرم آهن . شاپورگان . شابرقان . پولادکانی . فولاد معدنی . اسطام . (داود ضریر انطاکی ذیل کلمه ٔ حدید).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قابل ذکر. [ ب ِ ل ِ ذِ ] (ص مرکب ) موضوع بااهمیت . شایسته ٔ یادآوری .شایان یادآوری . آنچه لیاقت یاد کردن را دارا بود.
خامل ذکر. [ م ِ ذِ] (ص مرکب ) گمنام . مجهول نام . ناسرشناس : کسی که باشد مجهول نام و خامل ذکربذکر او شود اندر جهان همه مذکور. فرخی .سالار بکتغدی...
این دو واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پِراهمند (پراه= ذکر؛ سنسکریت + مند) گفتنی
این دو واژه عربی است و پارسی آن این است: پِراه آپور (پراه= ذکر؛ سنسکریت؛ آپور= مصیبت؛ کردی)
زکر. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زکر. [ زُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ زکرة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکرة شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.