ذن
نویسه گردانی:
ḎN
ذن . [ ذَ ] (ع ق ) مخفف اِذَن . اکنون . کنون .
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حرف زن . [ ح َ زَ ] (نف مرکب ) حَرّاف . متکلم . زبان آور. ترجمان . (فرهنگ رازی ).
درم زن . [ دِ رَ زَ ] (نف مرکب ) درم زننده . زننده ٔ درم . آنکه درم سکه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرّاب . (دهار) (مهذب الاسماء) : برگ بنفشه...
دست زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دست زننده . رجوع به دست زدن شود. || کسی که دست بر چیزی زند و متوسل به کسی شود. (برهان ). || صاحب طرب و...
رنگ زن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) آنکه رنگ زند. کسی که رنگ کند. رجوع به رنگ کردن شود. || نیرنگ ساز. فریبکار. فریبنده . گول زننده . رجوع به ر...
رزم زن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) جنگجو. (فرهنگ لغات ولف ). جنگ کننده . (آنندراج ). خون ریز در میدان جنگ و بهادر. (ناظم الاطباء). جنگاور. رزمی . (فر...
رقم زن . [ رَ ق َ زَ ] (نف مرکب ) نویسنده . کاتب . محرر. (فرهنگ فارسی معین ). نویسنده و محرر. (آنندراج ). || نقاش . رسام . (فرهنگ فارسی معین )...
راه زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رهزن . قاطع طریق که راهبند و رهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سارق . (یادداشت مؤلف ). قاط...
رای زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رای زننده . که رای زند. که اظهار عقیده کند. که طرف شور واقع شود. که با وی شور کنند. که نظر دهدیا از او نظر خواهند...
دغل زن . [ دَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) دغاباز و ناراست کار. (آنندراج ). || فاسق و زناکار. || شرور. خائن . حرامزاده . || سکه ٔ قلب زن . (ناظم الاطب...
ده زن . [ دِه ْ زَ ] (اِ مرکب ) زن که از ده باشد. زن روستایی . (یادداشت مؤلف ).