گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذونواس نویسه گردانی: ḎWNWʼS ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) البجلی . شاعری کوفی است . ابن الاثیر در المرصع بنقل از کتاب الورقه ٔبن الجراح گوید ۞ :مولد او کوفه و منشاء وی رأس عین است و از اوست :ان ّ امرء اصحب الزمان به فقر الیک الظاهر العدم . [ کذا ] . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی ذونواس ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب کهف . ذونواس ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) رجوع به ذرعةبن کعب شود. ذونواس ذونواس . [ ن ُ ] (اِخ ) لقب کعب یا زرعة. یکی از ملوک و اذواء یمن . او ذوشناتر را بکشت و بجای وی نشست و از آنرو او را ذونواس گویند که دو گیسو... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود